خواجه شمس ُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی (زادهٔ 727 هجری قمری — درگذشتهٔ 792 هجری قمری در شیراز )، نامدار به لِسان ُالْغِیْب ، تَرجُمانُ الْاَسرار ، لِسان ُالْعُرَفا و ناظِم ُالاُولیاء ، شاعر سدهٔ هشتم هجری ایران است. بیش تر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. او از مهم ترین اثرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می شود. در سده های هجدهم و نوزدهم میلادی، اشعار او به زبان های اروپایی ترجمه شد و نام او به گونه ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ 20 مهرماه مراسم بزرگ داشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار می شود. مطابق تقویم رسمی ایران این روز روز بزرگداشت حافظ نامیده شده است.
حافظ در طول زندگی خود با بسیاری از سلاطین و درباریان تعامل داشت و با اهل علم و ادب و شعر هم هم نشینی داشت و از احوال صوفیان و درویشان زمانش هم باخبر بود اما خودش هرگز در هیچ از این گروه ها قرار نگرفت. کنایه های تلخ و تندی که در دیوانش به صوفیان فریبکار و سلاطین متظاهر به دین داری زده است، اثباتی بر این ادعا هستند. حافظ هیچ گناهی را سنگین تر از مردم فریبی و ریاکاری نمی دانست و همواره به افراد متظاهر در اشعارش می تاخت. مکتب حافظ رندی است و رند و رندی کلیدی ترین و بنیادی ترین اصطلاح در شعر و جهان بینی حافظ است؛ ازاین رو، شناخت رندیْ شناخت جهان بینی، اندیشه و هنر حافظ را نتیجه می دهد، به گونه ای که رندشناسی برابر با حافظ شناسی است. رندی در نگاه حافظ، نظامی روشنفکرانه و فلسفی است؛ و رند متفکر روشنفکر. انسان گرایی رندانه با انسان گرایی غربی تفاوت دارد و آن به خاطر پشتوانهٔ معنوی و الهی اش است. عشق روش رندان است، تقدیر آنان عشق ورزیدن است و رنج کشیدن در راهش. بیش از هر شخصیت دیگری که در دیوان دیده می شود، رندْ حامل پیام حافظ است، و نزدیک ترین فرد به طرح ریزی جهان بینی خود شاعر و اندیشهٔ قهرمانانه اش است. او با زاهد در تضاد است، روحی آزاد است که از لذات زندگی لذت می برد و آن را تکلیف خود در مبارزه با بی اعتباری در همه اشکالش می بیند؛ بنابراین رند آرمان معنوی تازه ای است؛ مصالحه ای میان انسان کامل با وضعیت انسانی. حافظ، اگر انسان کامل نیست، اما کاملاً انسان است. حافظ بیش از مبتکر بودن، شاعری به کمال رسانندهٔ سنتِ خوبِ آفریدهٔ گذشتگان بود. سبک شعر حافظ دارای سه فضای عاشقانه، عارفانه و مدحی است. اما مهم ترین شاخصهٔ سبک حافظ، عدم ارتباط و به عبارتی پریشانی و پراکندگی موضوع و استقلال ابیات است که همچنان مورد بحث حافظ پژوهان است. حافظ با دگرگونی های پی درپی در صور خیال و بن مایه ها سبب ایجاد این توهم می شود که موضوع شعر نیز تغییر می کند، درحالی که شاید چنین نباشد. ازاین رو، برای تحلیل درست غزل حافظ باید مرز ظریف میان موضوع بیان شده و روش های گوناگونِ بیان آن موضوع را در نظر داشت.
در اثرپذیری حافظ از قرآن تردیدی نیست. در حوزهٔ صورت یا ساختار، مهم ترین ویژگی شعر حافظ یعنی استقلال ابیات، بیش از هر چیز اثرپذیرفته از سُوَر و آیات قرآن است. این ویژگیْ انقلاب حافظ در غزل است. حافظ چنان که قرآن در یک سوره به بسیاری از موضوعات و مفاهیم می پردازد، در یک غزل چندبیتی، گستره ای وسیع از حکمت و معنا را می گنجاند. در قلمرو معنا، حافظ در جایگاه شاعری اندیشمند که شعرش نمایندهٔ جهان بینی اش است، فرهنگ باستانی و فرهنگ اسلامی ایران را با دین، کلام، فلسفه و عرفان پیوند داد و در شعر خویش متبلور ساخت. او عناصر بنیاد جهان بینی رندیِ خویش را وامدار فردوسی، خیام، سنایی، عراقی، عطار و مولوی است و از این راه نظامی مستقل به نام نظام رندی بنیاد کرد. به گزارش خرمشاهی حافظ از 25 شاعر اثر پذیرفته است. این اثرپذیری ها هم جنبه های لفظی و هم جنبه های محتوایی را دربرمی گیرد. افزون بر تسلط حافظ بر ادب فارسی، شواهدی نیز نشان دهندهٔ آگاهی قابل توجه وی از زبان و ادب عربی است. سبک بنیان گذاردهٔ حافظ هم در مضمون و هم در محتوا، افزون بر شاعران روزگاران پس از او، بر شاعران دوران خودش نیز اثر گذاشت. آوازهٔ شعر حافظ در زمان زندگی اش، به سرزمین های دیگر مانند شبه قارهٔ هند رسید و شاعران آن سرزمین ها تلاش کردند تا ویژگی های شعرش را به کار برند و به مانند حافظ مضامین عاشقانه و عارفانه را به هم پیوند دهند و از صنایع ادبی به روش حافظ بهره گیرند. در حوزهٔ زبان عربی، پس از خیام، حافظ بیشترین اثرگذاری را داشته است. ابراهیم امین شواربی، طه حسین، محمد فراتی، صلاح صاوی و محمدعلی شمس الدین از کسانی هستند که در این زمینه دست به نگارش آثاری زده اند.
پایان کارِ آل اینجو به دست آل مظفر و مرگِ شیخ ابواسحاق، سبب اندوه نویسندگان و شاعرانی چون عبید زاکانی و حافظ شد. عبید برای وی مرثیه ای سرود و حافظ در سروده هایش از روزگار پر شور و نشاط شیخ ابواسحاق می گفت. اما پس از سقوط اینجویان و روی کار آمدنِ مبارزالدین محمد از آل مظفر، دورانِ خوشِ شیراز و شاعرانش پایان یافت و مُحتَسِبان بر اوضاع اجتماعی و مردمی شهر تسلط یافتند. این وضع دوامی نیافت و سرانجام شاه شجاع، فرزند مبارزالدین، بر پدر شورید و او را دستگیر ساخت و به زندان انداخت. روزگارِ طولانیِ حکومت شاه شجاع، با آزادی و تساهل و تسامح گذشت، اما بااین حال نگرانی از عدم ثبات جریان داشت. این نگرانی به خاطر درگیری های شاه شجاع با برادرانش بود که سبب شد برای مدت سه سال حکومتِ شیراز از دست شاه شجاع بیرون شود. پایان کار مظفریان با یورشِ تیمور رقم خورد که ایران را تحت سیطرهٔ خویش درآورد.
زبان و ادب فارسی در روزگار حافظ
آنه ماری شیمل می گوید حدود سال 750 ه.ق در شیراز و دیگر شهرهای ایران شاعران کم شمار نبودند و به باور ادوارد بِراوْن، سدهٔ هشتم هجری، پربارترینِ روزگارِ ادبیِ ایران بوده که تحت حمایتِ شماری از حکومت های کوچک قرار داشته که سعی در رقابت برای پشتیبانی از شاعران و نویسندگان داشتند. سلمان ساوجی، شاعرِ ستایندهٔ جلایریان در بغداد و تبریز، به مهارت در کاربرد ایهام در قصیده های مصنوع شهرت داشت. کمال الدین خواجوی کرمانی که در شیراز اقامت گزیده بود، در همانجا درگذشت. شباهت میان شعر او و حافظ مورد توجه است. افزون بر دیوان غزلیاتش، خمسه ای با درون مایهٔ عرفانی دارد و یکی از آن ها، همای و همایون است. کمال خُجَندی مُفَسِّرِ نظریهٔ وحدت وجود بود و ظاهراً با حافظ مراوده داشت. حتی در شیراز شعر عمادالدین فقیه کرمانی مطرح بود. او بزرگ ترین مدح کنندهٔ مظفریان و نویسنده ای غنایی و سرایندهٔ پنج مثنوی عرفانی بود. ظاهراً میان او و حافظ ارتباطی نبوده است. او ادامه می دهد در روزگار حافظ، دورهٔ زُهدِ ابن خفیف، تجربه های عرفانی روزبِهان بَقْلی و دوران سعدی پایان یافته و روش مذهبیِ متکلم اَشعَری، عَضُدُالدّین ایجی رخ نموده بود. اثر او به نام مَواقف ، از کتاب های مرجع و معیار شد و متکلمانِ پس از او، بر آن شرح هایی نوشتند.
به گفتهٔ ذبیح الله صفا، روش استادان قدیم شعر فارسی در سده های هفتم و هشتم هجری هنوز کنار گذاشته نشده بود و با آنکه حکومت های بزرگ خوارزمشاهیان و غوریان سقوط کرده بودند، اما اثری بزرگ در شعر درباری ایران نگذاشت و افزون بر این ها، حکومت های کوچک نیز خود را پشتیبان علم و فرهنگ و هنر نگاه می داشتند. بااین همه، به خاطر غیرفارسی زبان بودنِ حکومت اصلی و مرکزی ایران، تا اندازه ای رویکردِ درباری شعرِ فارسی رنگ باخت و ادب فارسی بیشتر دارای بُعدی عمومی شد. با کمرنگ شدن شعر درباری، شعر ذوقی و عارفانه رواج بیشتری پیدا کرد.
صفا در ادامه می گوید اما با وجود این رنگ باختن شعر درباری، قصیده و شعرِ مدح گونه از بین نرفت و در این دوران، شاعران قصیده سرایِ مدح گویی چون اَثیرُالدّین اومانی، بَدرِ جاجَرمی، مَجد هَمگَر، رُکنِ صایِن، ابن یمین، سلمان ساوُجی و برخی دیگر سربرآوردند و البته کسانی چون سِیف ُالدّین فَرْغانی با وجود مهارت در قصیده، زبان به مدح نگشودند. از سوی دیگر، با افول قصیده در سده های هفتم و هشتم هجری، غزل راهِ اوج می پیمود و در اواخر سدهٔ ششم هجری با آنکه قصیده همچنان در کانون توجه بود، اما در کمتر دیوانی از آن دوران می توان ردِّ پایی از غزل مشاهده نکرد. در آغاز سدهٔ هفتم هجری، دو نوع غزل عاشقانه و غزل عارفانه دیده می شود که اگرچه غزل عارفانه هنوز زیر سایهٔ غزل عاشقانه بود، اما نشان از آینده ای مستقل داشت. در آغاز سدهٔ هفتم و در غزل های کمال الدین اسماعیل این پیوند کمابیش دیده می شود و غزلِ عارفانهٔ این دوران در شعر عطار به کمال رخ می نماید.
پس از آن در غزل سعدی، غزل عاشقانه به نهایت کمال خویش رسید و هم زمان نیز غزل عارفانه به دنبال شیوهٔ عطار رشد یافت و در شعر شاعرانی چون فخرالدین عراقی و مولوی به اوج خود رسید. سیف فرغانی نیز در این دوران غزل هایی عارفانه سرود که برخی در پاسخ غزل های شاعر هم روزگارش، سعدی است. با آنکه در بیشتر سدهٔ هفتم هجری، روند غزل عاشقانه و عارفانه جدا می نمود، اما اثری که شاعرانِ بزرگِ غزل سرای سدهٔ هفتم هجری مانند سعدی، مولوی و عراقی بر غزل گذاشتند، سبب درهم آمیختن دو غزل عاشقانه و عارفانه شد و روشی تازه در غزل پدیدار شد. در این روش، میان اندیشهٔ عارفانه و حکمت و وَعظ با زبانِ لطیفِ شعرِ تغزلی و دقت شاعرانش در به کاربردن الفاظ مناسب پیوند برقرار شد و مجالی را فراهم کرد تا با بهره از تعبیرات و ترکیبات عاشقانهٔ پیشین، اندیشه های متعالیِ خویش را بیان کنند و این پیوند در غزل شاعرانی چون خسرو دهلوی، اوحَدی، خواجو، عماد، کمال خجندی، سیف فرغانی و حافظ نمود یافت و البته در شعر حافظ به اوج کمال خویش رسید.
ممدوحان و معاصران حافظ
نگارگری دیوان حافظ اثر سلطان محمد نگارگر، نقاشی آبرنگ و مرکب و طلا روی پوست متعلق به دورهٔ صفوی و میان سال های 1531–1533 م، نگاه داری شده در موزهٔ متروپولیتن نیویورک
دوران حکومت کوتاه و بیست سالهٔ آل اینجو بازتاب ویژه ای در شعرِ حافظ دارد به گونه ای که می توان پنداشت که شهرتِ این خاندان و دولتمردانِ آن روزگار، بیش از هر چیز وامدارِ نگاهِ حافظ به آنان است. به جز ابیات و قطعات سرودهٔ حافظ برای غیاث الدین کیخسرو و جلال الدین مسعودشاه، قصیده ای نیز دربارهٔ شاه ابواسحاق با مطلع «سپیده دم که صبا بوی لطف جان گیرد/چمن ز لطف هوا نکته بر جنان گیرد» دارد که از روزگار ناکامی و پریشانی شاه ابواسحاق و مژدهٔ بازآمدن روزگار نکو سخن می راند. به جز نامدارانِ خاندانِ اینجویان، حافظ در قطعه ای مدح قوام الدین حسن — وزیر شاه شیخ ابواسحاق — نموده و تاریخ درگذشتش را بیان کرده است. نیز در غزلی عمادالدین محمود — وزیر دیگر شاه ابواسحاق — را یاد کرده و وی را «آصف عهد» و «وزیر ملک سلیمان» نامیده است.
در روزگار مظفریان و تسلط امیر مبارزالدین مظفری بر فارس، حافظ از گرم شدن بازار زُهدِ ریاکارانه و ظاهرپرستی و تزویر شکایت می کند و به ویژه منظورش از «محتسب» امیر مظفریِ مذکور است؛ بااین همه، به خاطر وجود شخصیت هایی مانند خواجه برهان الدین ابونصر فتح الله، وزیر امیر مبارزالدین، حافظ شکرگزارِ «بخت و روزگار» است و آرزوی پایداری «این قدر و این مَعالی» در سرزمین رو به تباهی را داشت. پس از این دوران، روزگار شاه شجاع آغاز می شود که حافظ مژده اش را «سحر ز هاتف غیب» دربارهٔ «ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد» شنید. شاه شجاع، شاعر بود و اهل تساهل و تسامح. دربارهٔ ادعای رقابتش با حافظ و کوشش وی برای تکفیر شاعر به جهت بیت «گر مسلمانی ازین است که حافظ دارد/وای اگر از پس امروز بود فردایی» داستانی نقل کرده اند، اما بااین حال، حافظ چنان برای وی و روزگارش سروده دارد که مشخص است در 32 سال دورانِ زمامداری اش با وی روابطی نزدیک داشته است. دورهٔ نخستِ حکمرانیِ شاه شجاع در 765 ه.ق پایان پذیرفت و شیراز تحت سیطرهٔ برادرش شاه محمود و عملاً سلطان اویس ایلکانی درآمد. شاه محمود ویژگی هایی چون پدر داشت و صفات منفی اش، موجب بیزاریِ مردم و بزرگان شیراز شد، به گونه ای که عهد شاه شجاع را آرزو می کردند. حافظ دوباره در این دوران از دیو و اهرمن و زاغ و زغن سخن راند و یک سال بعد با «خبر نسیم صبا» دربارهٔ عزیمت شاه شجاع و شاه منصور به شیراز، دانست که «روز محنت و غم رو به کوتهی آورد»؛ اینچنین سرود که «ساقیا آمدن عید مبارک بادت». برپایهٔ پژوهش قاسم غنی، 123 مورد از همهٔ سروده های حافظ به شاه شجاع اشاره دارند. پس از درگذشت شاه شجاع در سال 786 ه.ق، فرزندش زین العابدین فرمانروا شد و تا 789 ه.ق بر این مسند بود. حافظ چند غزل در مدح وی سروده است. برادرزادهٔ شاه شجاع، نصرت الدین شاه یحیی بن مظفر — که حکومت یزد داشت — از دیگر ممدوحان حافظ بوده است. اما مهم ترین ممدوح وی پس از شاه شجاع، برادرزادهٔ دیگر وی به نام شاه منصور بوده که آخرین شخص از ممدوحان حافظ است. حافظ به وی دلبستگی ویژه ای داشته و بارها نکویی هایش را ستوده و از وی نام برده است.
دیگر حاکمان بیرون از قلمرو فارس که مورد ذکر و مدح حافظ واقع شده اند عبارتند از: سلطان اویس و سلطان احمد ایلکانی حاکمان عراق؛ پیر احمد پسر پشنگ، از اتابکان لرستان؛ حاکمان هرموز یا هرمز به نام قطب الدین تهمتن و پسرش، تورانشاه. دو وزیر نامدار شاه شجاع و شاه زین العابدین نیز مورد مدح حافظ واقع شده اند: نخست جلال الدین تورانشاه که حافظ او را ستوده و در برخی سروده ها نامش را برده است. به گفتهٔ قاسم غنی، به احتمال بسیار، مراد از «آصف عهد، آصف دوراه، آصف ثانی و خواجه» همین تورانشاه است.
دومین وزیر، خواجه قوام الدین صاحب عیار است که حافظ قصیده ای در مدحش دارد و در قطعات و غزل هایی یادش را نموده، به ویژه پس از کشته شدنش در 764 ه.ق مرثیه ای برایش سروده است. حافظ معاصر بسیاری از دانشمندان و فقیهان و عارفان و شاعران فارس در سدهٔ هشتم هجری بوده که شرح حال شان را جنید شیرازی و احمد زرکوب شیرازی آورده اند.
شاید حافظ نزد برخی شاگردی کرده و یا با برخی هم درس بوده است؛ اما تنها معدودی از آنان مورد یاد حافظ در اشعارش هستند که عبارتند از: شیخ امین الدین محمد کازرونی بلیانی از نوادگان شیخ ابوعلی الدقاق؛ قاضی عضدالدین ایجی، ادیب، فقیه و متکلم؛ قاضی مجدالدین اسماعیل، قاضی دانشمند و زاهد؛ قاضی بهاءالدین عثمان کوه کیلویی؛ و خواجه کمال الدین ابوالوفا. رضاقلی خان هدایت گزارش حضور حافظ به همراه سید شریف جرجانی نزد شاه نعمت الله ولی را آورده که درست نیست. هدایت آورده که بیت «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند/آیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند» از سوی حافظ، ناظر به بیت «ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم/هر درد را به گوشهٔ چشمی دوا کنیم» از شاه نعمت الله است.
از نامدارترین معاصران حافظ، تیمور گورکانی است که داستان دیداری میان آن دو نیز نقل شده است. سجادی می گوید تیمور دو بار به فارس رفت: نخست در سال 789 ه.ق که طی آن، زین العابدین از شیراز گریخت و به شوشتر رفت؛ تیمور در آن سال از آذربایجان راهی اصفهان، و مدتی بعد رهسپار شیراز شد و دو ماه در آنجا ماند. سپس حکومت شهر را به شاه یحیی، عموزادهٔ زین العابدین سپرد و خود به ماوراءالنهر رفت. در بار دوم، سال 795 ه.ق به شیراز رفت که چند سال از درگذشت حافظ گذشته بود. گزارش دولتشاه دربارهٔ این ملاقات در این سال کاملاً بی پایه است؛ به ویژه آنکه به روایت خودش در آن تاریخ حافظ درگذشته بوده است. اما کهن ترین منبعی که این دیدار را گزارش کرده، کتاب انیس الناس شجاع است که 38 سال پس از درگذشت حافظ نوشته شده و تاریخ دیدار را ذکر نکرده، اما صراحتاً بیان کرده که این دیدار «در ایام انقلاب دولت سلطان زین العابدین» روی داده است.
با آنکه چنین گزارشی در هیچ منبعی از تاریخ نگاری های دورهٔ تیمور یافت نمی شود، اما نقل آن از سوی نویسنده ای نزدیک به روزگار حافظ مورد تأمل است.
اثرپذیری حافظ از پیشینیان و معاصران
قرآن
در اثرپذیری حافظ از قرآن تردیدی نیست، آنچنانکه بیشتر حافظ پژوهان بر این باورند که مهم ترین دلیل تخلص وی به «حافظ»، حافظ قرآن بودن است. اثرگذاری قرآن بر شعر حافظ از دو منظرِ صورت و معنا قابل بررسی است. در حوزهٔ صورت یا ساختار، مهم ترین ویژگی شعر حافظ یعنی استقلال ابیات، بیش از هر چیز اثرپذیرفته از سُوَر و آیات قرآن است. به گفتهٔ آرتور آربری، قرآن شناس و حافظ شناس انگلیسی، این ویژگیْ انقلاب حافظ در غزل است. حافظ برای بیان مضمون های گوناگون در یک غزل چنین روشی برگزید. سبک شعر حافظ به مانند قرآن، حجمی–حلقوی با سیری دوری و دایره ای است که در اطراف گسترده می شود. گوته نیز شعر حافظ را سیّال خوانده بود و هامر پورگشتال آن را به گردن بندی مروارید با رشته ای نادیدنی تشبیه کرده است. مقایسهٔ غزل های حافظ با قصیده ها و مثنوی هایش — که در برابر غزل ها منسجم ترند — این نتیجه را به دست می دهد که قصاید و مثنوی های حافظ از جنبهٔ هنری و تأثیر، بهتر از غزل هایش نیستند.
ازاین رو استقلال ظاهری ابیات و انسجام درونی آن ها به مانند قرآن، آن ها را بی نظیر کرده است. حافظ چنانکه قرآن در یک سوره به بسیاری از موضوعات و مفاهیم می پردازد، در یک غزل چندبیتی، گستره ای وسیع از حکمت و معنا را می گنجاند. این ناپیوستگی برون و پیوستگی درون، هم دربارهٔ قرآن و هم برای غزل های حافظ از آغاز ظهور هریک مورد پرسش و بحث بوده است. پیرامون غزل های حافظ این موضوع از روزگارِ خود حافظ مطرح بوده است و شاه شجاع بر این ویژگی بر حافظ خرده گرفت و آن را «خلاف طریقت بُلَغا» دانست؛ که با پاسخ هوشمندانهٔ حافظ مبنی بر «شهرت شعر حافظ در آفاق و پای بیرون ننهادن نظم حریفان از دروازهٔ شیراز» مواجه شد.
حافظ از این ویژگی شعر خویش و تفاوتش با سروده های دیگر شاعران آگاه بود، بدان گونه که هر بیت خویش را «بیت الغزل» می نامد و با اشاره به نو بودن سبک خویش، آن را نتیجهٔ لطفی خداداد می داند. اما در حوزهٔ معنی یا محتوا نیز بسیاری از معانی شعر حافظ از مفاهیم قرآن سرچشمه گرفته است. حافظ به سه گونه از این معانی بهره گرفته است: 1. ترجمه: صنعتی در بدیع است و به آن معناست که بیتی عربی به فارسی یا بیتی فارسی به عربی ترجمه و معنا شود. در ترجمهٔ آیات قرآن در قالب شعر نیز این صنعت به کار می رود. 2. اقتباس: یعنی تمام یا بیشتر متن آیه یا حدیثی با همان صورت در شعر بیاید. 3. تلمیح: به معنای اشاره به داستان، مَثَل یا شعری است و شامل داستان های قرآنی نیز می شود.
دربارهٔ اثرپذیری حافظ در زمینهٔ دانش های قرآنی، آگاهی های زیادی در دست نیست؛ محمد گلندام در مقدمهٔ خویش بر دیوان، حافظ را در گروه عالمان و اشتغال داران به علوم دینی دانسته و او را «عمدهٔ افاضل علما» در روزگار خویش معرفی نموده است. خود حافظ در ابیاتی به حفظ قرآنش در «چارده روایت» و «اندر سینه داشتن» اشاره می کند. نیز دولتشاه، حافظ را «در علم قرآن بی نظیر» خوانده است. در تشبیهات شعر حافظ، پیوند وی با فضای علوم قرآنی به روشنی منعکس شده است. جز عنوان «حافظ»، دیگر لقبی که به گزارش دولتشاه «اکابر او را نام کرده اند»، «لسان الغیب» است؛ چراکه اشعار حافظ را ثمرهٔ واردات غیبی و حالاتِ فراتر از توان بشری می دانستند. این دو لقب برای حافظ در طول تاریخ پایدار ماند و فراتر از گفتگوها برای چیستی این دو لقب، فهم تاریخی همگانی از این دو عنوان در طی سده ها، با خواندن شعر حافظ استواری و معنا یافت. برای بیشتر خوانندگان شعر حافظ، او حافظ قرآن و عالمی بود که درکی رندانه از دین و قرآن داشت و تلاش داشت تا روح معارف قرآنی را در کالبَدی دگرگونه و با ظاهر شعری تغزلی به مخاطبانش معرفی، و آنان را با نگاهی تازه به قرآن و مسلمانی آشنا کند. همین بُعد شخصیتی او بود که خوانندگانش را بر آن داشت تا او را زبان غیب بدانند و بنامند و همین درک از دیوان حافظ نیز سبب شد تا به مانند تفأل بر قرآن، فال بر دیوان حافظ نیز شکل بگیرد و ارزشمند شود.
آیین های ایران باستان و حکمت خسروانی
به باور دادبه، در قلمرو معنا، حافظ در جایگاه شاعری اندیشمند که شعرش نمایندهٔ جهان بینی اش است، فرهنگ باستانی و فرهنگ اسلامی ایران را با دین، کلام، فلسفه و عرفان پیوند داد و در شعر خویش متبلور ساخت. او عناصر بنیاد جهان بینی رندیِ خویش را وامدار فردوسی، خیام، سنایی، عراقی، عطار و مولوی است و از این راه نظامی مستقل به نام نظام رندی بنیاد کرد. دادبه ادامه می دهد ازاین رو می توان گفت سه جریان که جلوه های گوناگون فرهنگ ایرانی هستند، بر قلمرو معنایی شعر حافظ اثرگذارند. نمایندهٔ نخستین جریان فردوسی است و حافظ افزون بر آنکه با شاهنامه ، فرهنگ ایران باستان را شناخت، بلکه در اندیشهٔ فلسفی و مضامین شاعرانه نیز وامدار فردوسی و شاهنامه است. سببِ این موضوع آن است که تلاش ایرانیان در چهار سدهٔ نخست اسلامی برای بازیابی هویت ملی و زنده کردن پایه های این هویت — یعنی زبان و ادب؛ تاریخ و اساطیر؛ و حکمت و فلسفهٔ ملی — اندیشه های فلسفهٔ ایران باستان یا همان حکمت اشراق را مورد توجه و بازیابی و احیا قرار دادند؛ چنانکه فردوسی این حکمت را در شاهنامه به نظم درآورد و پیام حکمت اشراق را به گوش همگان رساند؛ ابن سینا در زنده کردن این حکمت کوشید و سهروردی خویش را احیاگر حکمت اشراق شناساند و جان بر سر آن گذارد. دادبه می گوید اما در اینکه شاهنامه منبع حافظ دربارهٔ موضوعات ایران باستان بوده، شکی نیست؛ پرسش آن است که آیا حافظ منابع دیگری هم در دست داشته است یا نه؟ دادبه می گوید این احتمال با توجه به نقل سینه به سینه و نیز آثاری مانند کتاب های تاریخ، ناممکن به نظر نمی رسد. پژوهشگرانی مانند محمد مقدم، محمد معین، فتح الله مجتبایی و میرجلال الدین کزازی این نظر را رد یا تأیید نموده اند.
اندیشهٔ خیامی
دومین جریان اثرگذار بر اندیشهٔ حافظ، جریانی است که نمایندهٔ آن خیام است و ریشه هایش در شاهنامه نیز قابل مشاهده است. به باور گروهی از پژوهشگران اثرپذیری حافظ از خیام منفعلانه است و حافظ تنها اندیشه های خیام را تکرار می کند. دادبه می گوید با آنکه این اثرپذیری منفعلانه نیست، اما حتی در این صورت، کلام حافظ تازگی خود را دارد. اثرپذیری حافظ از خیام و اندیشه هایش در چهار زمینه روی داده و حافظ آن ها را با نظام مکتب رندی هماهنگ نموده است. نخستین زمینه شک گرایی و لاادری گرایی است، آنچنانکه پی بردن به راز هستی و آفرینش از عقل آدمی برون است. خیام بر این موضوع تأکید دارد و از بن بستی سخن به میان می آورد. در مقابل، حافظ این شک را نسبی می داند به گونه ای که اگر این راه بر عقل بسته است، راه شهودی و عرفانی باز و هموار است. حیرت و بدبینی دومین زمینه از اندیشه های خیامی است که ثمرهٔ شک مطلق در نگاه خیام است. به باور خیام نه اندیشه در دین و مذهب و نه حیرت در شک و یقین راهبر به مقصدی نیست. شک مطلق و حیرتِ حاصل از آن در نظر خیام، سبب بدبینی می شود و پیش و پس از هستی، تنها نیستی را مشاهده می کند. اما در سوی دیگر، حافظ حیرت فلسفی خیامی را ظلمات می نامد و از ساقیِ سرمست ساز و بی خودکننده می خواهد تا با نور اشراق رهایی او را از این ظلمات به ارمغان آورد؛ با آنکه حافظ نگاهِ بدبینِ خیام را در برخی ابیات خویش آورده، اما این بینشِ عمومی وی نیست و خوش بینیِ حاصل از عشق و عرفان، بر اندیشهٔ او چیره است. سومین زمینه، جبرگرایی خیامی است. خیام انسان را اسیری در دست قضا می داند که کائنات نیز چون او اسیر است. در این زمینه حافظ نیز چون خیام است؛ اما هم خیام و هم حافظ فراتر و پیشتر از باور به جبر، آن را ابزاری برای پیام اعتراض خویش در شعر قرار می دهند. چهارمین و آخرین زمینهٔ اندیشهٔ خیامی، خوش باشی و اغتنام فرصت است. این اندیشه نیز از اندیشه های مشترک میان خیام و حافظ است. حافظ نیز چون خیام در شعر خویش بسیار به اغتنام فرصت و خوشی پرداخته و آن را تکرار می کند. او از صورت عرفانی اغتنام فرصت نیز بهره برده و به آن توجه دارد. [
عرفان
اما جریان سومِ اثرگذار بر اندیشهٔ حافظ، عرفان یا عرفان عاشقانه است که گونه ای از فلسفه یا جهان بینی فلسفی به معنای عام آن است. به این عرفان در آثار سنایی، عراقی، عطار، مولوی، عین القضات همدانی، احمد غزالی، و کتاب هایی مانند لمعات عراقی، مرصاد العباد و مانند این ها پرداخته شده است. بی گمان حافظ با اینگونه آثار آشنایی داشته و از آنان بهره برده است. تضمین ها، اقتباس ها و استقبال های وی از شاعرانی و نویسندگان این آثار و نیز بهره گیری از شخصیت شیخ صنعانِ پرداختهٔ عطار برای پردازش شخصیت پیر مغان، تأییدکنندهٔ این نظر است. حافظ در پی ریزی نظام مکتب رندی و بنیان اصلی اش، بیش از همهٔ دیدگاه ها از عرفان عاشقانه بهره برده است. او در نظام نظری مکتبش از عرفان عاشقانه سود جست و در نظام عملی آن نیز، با دگرگونی هایی بنیادین در اقتباس هایش از عرفان، نظامی روشنفکرانه و فلسفی در راستای مکتب رندی آفرید. ازاین رو، مکتب رندی کاملاً مکتب عرفان عاشقانه نیست و مکتبی است التقاطی، اصیل و دارای استقلال، اما در پیوند با مکتب عرفان عاشقانه.
ادب فارسی
در اینکه که حافظ آثار پیشینیان، به ویژه شاعران نامدار از روزگار رودکی تا دوران خواجو و عبید زاکانی را مطالعه می کرده، شکی نیست. به گزارش خرمشاهی حافظ از 25 شاعر اثر پذیرفته است. این اثرپذیری ها هم جنبه های لفظی و هم جنبه های محتوایی را دربرمی گیرد. حافظ در قلمرو لفظ، زبان و بلاغت از شاعران سبک خراسانی سود جسته است؛ شاعرانی مانند انوری، ظهیر فاریابی، خاقانی، نظامی، و کمال اسماعیل و نیز غزل سرایان روزگار سعدی تا دوران خود وی مانند نزاری قهستانی، همام تبریزی، کمال خجندی و خواجوی کرمانی از این گروهند. به باور دادبه، او در این بررسی و کنکاش شیوه هایی را یافت که نهایت سخن دانی و سخنوری است.
دادبه در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی می گوید این سخنوری و اثرپذیریِ حافظ باید با نظراتی سبک شناسانه که برآمده از نقد ادبی است، مورد بررسی سبک شناسانه و نقد ادبی قرار گیرد. برخی از این نظرات و احکام، به حافظ منتسب شده و برخی دیگر را شاعران نامداری مانند جامی یا نظریه پردازانی گمنام بیان کرده اند. حُکمِ اول در بیت «چو سلکِ دُرِّ خوشاب است شعر نغز تو حافظ/که گاه لطف سبق می برد ز نظم نظامی»، سبقت حافظ را بر نظامی بیان می کند و سخن نظامی را — با همهٔ موسیقی آفرینی اش — تا حد نظم فروآورده و سخن حافظ را تا حد شعر فراز برده است. دادبه ادامه می دهد با آنکه حافظ در «ساقی نامه» و «مغنّی نامه» از نظامی اثر پذیرفته، اما اصولاً حافظ با «ساقی نامه» و «مغنّی نامه» به چنین جایگاهی نرسیده و بازشناسی شیوه های نظامی و بازآفرینی شان متناسب با غزل در شعر حافظ مهم است. در دومین حکم و در بیت «چه جای گفتهٔ خواجو و شعر سلمان است/که شعر حافظ ما بهْ ز شعر خوب ظهیر»، در سنجش با «شعر خوب ظهیر» شعر حافظ برتر شمرده شده است. جامی بلاغت و هنر غزل حافظ را در سنجش با بلاغت و هنر قصاید ظهیر چنین بیان می کند که در روانی، نسبت غزل های حافظ به غزل های سرایندگان دیگر، مانند نسبت قصیده های ظهیر به قصیده های دیگر شاعران است؛ که نتیجهٔ ضمنی اش اثرپذیری حافظ از سبک و اسلوب ظهیر است. قزوینی نیز در حواشی مقدمه اش بر دیوان، اثرگذاری ظهیر بر حافظ در قلمرو لفظ و پیروی از سبک و روش ظهیر در سرودن قصیده ها را بیان کرده است. و اما حکم سوم در بیت «استاد غزل سعدی است پیش همه کس اما/دارد سخن حافظ طرز سخن خواجو» بیان شده است. دادبه می گوید شاید بتوان گفت شعر خواجو در غزل سرایی ایران از روزگار سعدی تا عهد حافظ، رشدیافته ترین غزل و شبیه ترین به شعر حافظ است. مضمون آفرینی، ایهام و نازک اندیشی های هنری از ویژگی های شعر خواجو و — پس از او و در کمالش — شعر حافظ است. نتیجه اینکه غزل تلفیقیِ عاشقانه و عارفانه دستاورد تلاش های شاعرانی مانند سلمان، کمال و خواجوست و نقش خواجو متفاوت از دیگران. ازسویی با توجه به حکم دوم، می توان گفت جایی که شعر حافظ برتر از شعر ظهیر است، به طریق اولیٰ برتر از شعر سلمان و خواجو نیز است. جامی در تحلیلی سبک شناسانه و عالمانه، شعر حافظ را بر شعر کمال خجندی و نزاری قهستانی نیز برتر می شمارد.
افزون بر آنچه از اثرپذیری حافظ در لفظ و معنا از پیشینیان سخن رفت، چنین به نظر می رسد که او در هر دو قلمرو از سعدی اثر پذیرفته است. دادبه می گوید مکتب ادبی شیراز را سعدی بنیان گذاشت و رهبری کرد و پس از یک سده، حافظ از آن زاییده شد. او ادامه می دهد سنجش این دو شاعر در سدهٔ اخیر با وجود علمی نبودن آن، نشان از آن دارد که این دو از یکدیگر امتیاز دارند، اما بر یکدیگر نه؛ اما با توجه به پیش بودن سعدی، در اثرگذاری و نقش او در ظهور حافظ گمانی نیست.
ادب عرب
به گزارش محمد گلندام، حافظ چنان به «تجسس دواوین عرب» مشغول بوده که به گردآوری اشعار خویش توجهی نداشته است. افزون بر تسلط حافظ بر ادب فارسی، شواهدی نیز نشان دهندهٔ آگاهی قابل توجه وی از زبان و ادب عربی است. او با اینکه شاعری عربی سرا نیست و سروده های عربی اش از سر تفنن است، اما 24 غزل و قطعهٔ مُلَمَّع دارد که نشان دهندهٔ آشنایی وی با دیوان های شاعران نامدار عرب مانند امرؤالقیس، عمرو بن کلثوم، کعب بن زهیر، حسّان بن ثابت، ابونواس، ابوتمام، بحتری، متنبی و بسیاری دیگر است. نیز یادگیری و آموزش کشاف زمخشری نیز این آشنایی را تأیید می کند. نیز ظاهراً این بهره گیری از دیوان های عربی بیشتر در حوزهٔ لفظ و مضمون بوده است.
اثرگذاری حافظ بر ادبیات ایران و جهان
سبک بنیان گذاردهٔ حافظ هم در مضمون و هم در محتوا، افزون بر شاعران روزگاران پس از او، بر شاعران دوران خودش نیز اثر گذاشت. آوازهٔ شعر حافظ در زمان زندگی اش، به سرزمین های دیگر مانند شبه قارهٔ هند رسید و شاعران آن سرزمین ها تلاش کردند تا ویژگی های شعرش را به کار برند و به مانند حافظ مضامین عاشقانه و عارفانه را به هم پیوند دهند و از صنایع ادبی به روش حافظ بهره گیرند. امیرعلیشیر نوایی، فیض دکنی، سلیم تهرانی، میرزا جلال اسیر، بیدل دهلوی و ناصرعلی سرهندی از این گروهند. محمدقلی قطب شاه در برخی غزل ها و اشعارش، از اصطلاحات و ترکیب های ویژهٔ حافظ بهره برده است. میرتقی میر و میرزا رفیع سودا، شاعران اردوزبان، به تقلید از حافظ شعر می سرودند. شاه وردی بیات، شاعر فارسی سرای بنگال به پیروی از حافظ، سروده های فلسفی و صوفیانه با اصطلاحات رندی و سرمستی می سرود. غالب دهلوی بسیاری از ویژگی های شعر حافظ مانند مضمون، بحر، وزن، ردیف و قافیه را در غزل ها و اشعار فارسی و اردوی خویش به کار برده است. عبدالکریم خاکی نیز در دیوان خویش به غزل ها و اندیشه ٔهای حافظ توجه بسیاری نموده است. اقبال لاهوری نیز در مقام شاعر، حکیم و فیلسوف بسیار از حافظ اثر پذیرفت. جدا از شاعران شبه قاره، اندیشمندان هند، پاکستان و بنگلادش نیز از حافظ اثر پذیرفته اند. لالن شاه، صوفی نامدار بنگلادش در کتاب های بنگلاگیتی ، کویتا و هارامنیاز شعر حافظ استقبال کرده است. راجا رام موهن رای، از رهبران هند و بنگال غربی در کتابی به زبان فارسی به نام تحفة الموحدین از شعر حافظ بهره برده است. رابیندرانات تاگور، اندیشمند و شاعر نامدار بنگال، با شعر حافظ پیوندی ویژه داشت و این دلبستگی را از خانوادهٔ خویش گرفته بود. در کتابش به نام گیتانجلی ، اثر اندیشه ها و باورهای حافظ دیده می شود. اثرگذاری حافظ در آثار نویسندگان اردو نیز قابل توجه است. شبلی نعمانی، مولانا حافظ محمد اسلم جیراج پوری، جلال الدین احمد جعفری، سجاد ظهیر، یوسف حسین خان، کبیر احمد جایسی، سید محمد عبدالله، محمد ریاض، محمد منور و عبدالشکور احسن از این نویسندگان هستند.
در حوزهٔ زبان عربی، پس از خیام، حافظ بیشترین اثرگذاری را داشته است. ابراهیم امین شواربی، طه حسین، محمد فراتی، صلاح صاوی و محمدعلی شمس الدین از کسانی هستند که در این زمینه دست به نگارش آثاری زده اند.
اثرگذاری حافظ در قلمرو ادبیات ترکی عثمانی، به ویژه در سروده های شاعران سده های نهم و دهم هجری دارای اهمیت است. دیوان حافظ در قلمرو عثمانی خوانده می شده مرجعی برای یادگیری زبان فارسی بوده و نیز در فن شعر و علم زیبایی شناسی تدریس می شده است. گاهی بعضی از مشایخ در مساجد درسش می دادند. اثرگذاری حافظ در ادبیات عثمانی چنان بوده که برای بررسی شعر شاعران کلاسیک ترک، مقایسه شان با حافظ الزامی بود. بعضی از سرایندگان بزرگ ترک مانند عبدالحق حامد طرخان، و ناجی معلم دیوان حافظ را مانند کتاب درسی مطالعه کرده اند. شاعران بسیاری در قلمرو عثمانی به نظیره سرایی به شعر حافظ پرداخته اند. فضلی، ابوالفضل محمد بن ادریس دفتری، امین یُمنی، یوسف سنان الدین کوتاهیه ای، احمدپاشا، ابراهیم ددهٔ مغلوی مولوی، محمد بن سلیمان بغدادی، مصطفی عالی، باقی، نفعی، یحیی کمال بایاتلی، عبدالباقی گولپینارلی از نظیره پردازان به حافظ هستند.
هرآنچه که باید از فال حافظ بدانید !
فال کلمه عربی است که به معنای پیشگویی ، بخت ،طالع و شگون است . بسیاری از افراد برای اطلاع از آینده خود فال می زنند و به آن اعتقاد دارند . ایرانیان نیز جزو این دسته از افراد هستند که به تفال اعتقاد دارند ، آن ها فال خوب زدن را «مروا» و فال بد زدن را «مرغوا» که از دو کلمه مرغ و آوا تشکیل گردیده است ،می گویند. در عربی به فال خوب زدن، «تفأل» و به فال بد زدن «طیره» می گویند. در گذشته ایرانیان با آواز و حرکت پرنده ها فال می زدند و دیدن هدهد را خوب و عقاب را بد می دانسته اند.
طریقه و نحوه گرفتن فال حافظ
عموما فال حافظ در دورهمی ها و مناسبت های خاص به رسم سنت دیرین ما ایرانی ها در مناسبت هایی مانند شب یلدا و عید نوروز خوانده میشود.که برای این کار ، یک نفر از افراد خانواده که در واقعه مورد احترام همه و با سواد تر است انتخاب می گردد تا با صدای رسا و خوبش ،متن فال را به صورت صحیح و دلنشین برای بقیه افراد بخواند.
برای این کار باید ابتدا صاحب فال در دلش نیت کند و برای این نیت خداوند و شاخ نبات را قسم میدهد که هر چه برایشان صلاح میدانند پیش روی آن قرار بگیرد. که البته برخی افراد برای این کار ابتدا وضو میگیرند.
میگویند که گرفتن فال ، سه بار پشت سر هم برای یک نفر در واقعه نوعی بی احترامی به حافظ تلقی می شود.
بعد از ادای این جمله فاتحه ای برای شادی روح خواجه شیراز می خوانند و دیوان را با حضور قلب در دست چپشان می گیرند و با دست راست باز می کنند و اولین غزلی که از سمت راست صفحه می آید، البته از ابتدای غزل، در نظر می گیرند. اولین بیت غزل بعد نیز شاهد یا تأئید کننده تفأل است.
بعد از گرفتن فال حافظ ، صاحب فال آن را بر اساس آرزو و نیتش تفسیر می کند که این تفسیر بستگی به شرایط روحی و اعتقاد او به فال حافظ دارد.
چطور پاسخ فال حافظ خودمان را تفسیر کنیم؟
اشعار خواجه حافظ شیرازی معمولا چند وجهی است و معانی گوناگون دارد . تشخیص خوب وبد اشعار حافظ به گیرنده فال و فهم و دریافت او از این اشعار بستگی دارد . بهتر است بعد از گرفتن فال حافظ این اشعار را بر اساس نیت خود بسنجید و بر روی آن کمی فکر کنید تا پاسخ خود را دریابید.
گاهی در شعر اشارات واضحی است که نشان دهنده نیت خوب است. مثلا اگر فالتان، غزل «دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود» آمد، در آن این بیت هست:«از دست برده بود خمار غمم سحر / دولت مساعد آمد و می در پیاله بود». در این شعر خیلی واضح به بخت خوب برای انجام این کار، اشاره شده است و اگر این شعر برایتان آمد «قراری کرده ام با می فروشان / که روز غم بجز ساغر نگیرم» متاسفانه کارتان به مشکل می خورد.
اما اگر محتوای اشعار پاسخگوی شما نبود ،به لغات و افعالی که در شعر به کار برده شده دقت کنید. مانند اینکه اگر درباره خانه خریدن در فلان محله مشورت خواسته اید، افعالی مثل خریدن و فروختن و ساختن و خراب کردن، لغاتی نظیر در و دیوار و داربست و حتی چیزهایی مانند نشستن و خوابیدن (کارهایی که در خانه انجام می دهیم) می تواند به نیت شما مربوط باشد. بعد از پیدا کردن این قسمت های مرتبط، به مثبت یا منفی بودن فعل مربوطه توجه کنید.جواب معلوم می شود. مثلا با همان نیت اگر غزل «بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد» آمد، در غزل بگردید، می توانیداین بیت را پیدا کنید:«ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را / بدین سرچشمه اش بنشان که خوش آبی روان دارد» در مصرع دوم خواهید فهمید که محله مورد نظر، چشم خواجه را گرفته است .
روش دیگر برای استنباط معنا و منظور فالتان، توجه به تصاویری است که خواجه در شعرش ساخته است. مثلا سر کتاب را باز می کنید و این بیت می آید:«گفتم خوشا هوایی کز باغ حسن خیزد / گفتا خنک نسیمی کز کوی دلبر آید». در بیت دو کلمه «خوشا» و «خُنُک» به کار رفته که مفهوم شعر را نیک می کند .
برگرفته از : چی رو از حافظ نمیدونی ؟ بیا اینجا یاد بگیر - روز نیوز